دنیای بی نگاه تو تاریک و مبهم است
بی تو تمام زندگی ما جهنم است
ای آفتاب سیصدو چندین قمر بگو
تا جنگ بدر دیگرتان چند تا کم است
نور تو خامُشیی همه اعتراض هاست
این راز سجده های ملایک به آدم است
با پنجه های ظلم به روی گلوی عدل
دیگر بهار آمدن تو مسلم است
صبح طلوع جمعه دلم آفتابی است
اما غروب مثل غروبِ محرّم است
روشن کنید مرگ کجا میبرد مرا
ای مردمان بهشت من اکنون در عالم است
میثم مؤمنی نژاد |